کد مطلب:149319 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:139

مقام امر به معروف و نهی از منکر در اسلام
شما اگر می خواهید بفهمید كه مقام امر به معروف و نهی از منكر در اسلام چیست، این روایتی را كه در كافی است و از روایات بسیار معروف و قطعی و مسلم ماست و در تمام كتب فقهی و حدیثی معتبر آمده است و مفصلترین حدیث در این باب است مطالعه كنید. من قسمتهایی از آن را برای شما می خوانم، چون همه اش مفصل است. یك قسمتش كه اول حدیث هم هست این است كه فرمود: در آخر الزمان مردم ریاكاری پیدا می شوند كه دائما آیه ی قرآن و دعا می خوانند: «و یتنسكون» اظهار مقدس مآبی می كنند «حدثاء سفهاء» یك مردم تازه به دوران رسیده ی احمقی هم هستند. تنها چیزی كه این مقدس مآب ها به آن اعتنا ندارند، امر به معروف و نهی از منكر است. «لا یوجبون امرا بمعروف و لا نهیا عن منكر الا اذا امنوا الضرر» اینها تا مطمئن نشوند كه امر به معروف و نهی از منكر كوچكترین ضرری به ایشان نمی زند، به آن تن نمی دهند. «یطلبون لانفسهم الرخص و المعاذیر» دائم دنبال این هستند كه یك راه فراری برای امر به معروف


و نهی از منكر پیدا كنند، یك عذری بتراشند كه خوب، دیگر نمی شود، دیگر ممكن نیست. «یقبلون علی الصلوة و الصیام و لا یكلفهم فی نفس و لا مال» دنبال آن عبادتهایی هستند كه نه به جان، نه به مال و نه به حیثیتشان ضرر می زند (مثل نماز و روزه) اما اگر وظیفه ای ضرری به جایی می زند، دیگر آن را قبول ندارند. تا آنجا كه می فرماید اگر نماز هم به كار یا حیثیت یا جانشان ضرر می زد، آن را رها می كردند: «كما رفضوا اسمی الفرائض و اشرفها» همان طور كه عالیترین و شریفترین فریضه ها را رها كردند، نماز را هم رها می كردند. آن عالیترین و شریفترین فریضه ها كدام است؟ «ان الامر بالمعروف و النهی عن المنكر فریضة بها تقام الفرائض» [امر به معروف و نهی از منكر] فریضه ی بزرگی است كه سایر فرایض به وسیله ی آن بپا می شود. باید امر به معروف و نهی از منكر باشد تا نمازی باشد، تا زكاتی باشد، تا حجی باشد، تا خمسی باشد، تا معاملاتی باشد، تا قانونی باشد، تا اخلاقی باشد. باز قسمتی از حدیث را حذف می كنم. فرمود: «ان الامر بالمعروف و النهی عن المنكر سبیل الأنبیاء» همانا امر به معروف و نهی از منكر راه همه ی پیامبران است «منهاج الصلحاء، بها تقام الفرائض و تأمن المذاهب و تحل المكاسب و ترد المظالم و تعمر الارض» [1] [شیوه ی همه ی صالحان است]، واجبات خدا به این وسیله بپا داشته می شود، راهها به این وسیله امن می گردد، كسبها به این وسیله حلال و مظالم به این وسیله بازمی گردد، زمین به این وسیله آباد می شود.

شما از اینجا بفهمید كه حوزه ی امر به معروف و نهی از منكر تا كجاست؛ تا حدود آباد شدن زمین. خدا می داند آدم گاهی كه یك چیزهایی را می بیند و در تاریخ اسلام مطالعه می كند، دود از كله اش بلند می شود كه ما چه بودیم و چه شدیم! دلم می خواهد این كتاب الاحكام السلطانیه ی ماوردی را - كه یكی از معتبرترین كتابهای اسلامی است مخصوصا اروپاییها و مستشرقین روی آن خیلی حساب می كنند - مطالعه كنید. این كتاب، نظامات اجتماعی اسلام را در حدود هزار سال پیش بیان كرده است. ببینید چه نظاماتی در دنیای اسلام بوده و اصلا امر به معروف و نهی از منكر چه معنی ای داشته و چه می كرده است! از آن مهمتر كتابی است به نام «معالم القربة فی احكام الحسبة» كه خوشبختانه این كتاب را ظاهرا یك مستشرق فرنگی از یكی از كتابخانه های تركیه


در آورده و چاپ كرده است [2] این كتاب در قرن نهم نوشته شده. «حسبه» در آنجا یعنی همان امر به معروف و نهی از منكر. اصطلاحی بوده كه از قرن دوم هجری، امر به معروف و نهی از منكر را «حسبه» می گفته اند. «محتسب» كه شما می بینید در اشعار ما آمده است، یعنی آمر به معروف و ناهی از منكر. آن تشكیلاتی كه در كشورهای اسلامی به نام تشكیلات حسبه ای یا احتسابی بوده است، افرادش یعنی آمرین به معروف و ناهین از منكر را می گفتند «محتسب» كه در اصطلاح شعرای ما زیاد آمده است. مولوی، حافظ و سعدی این لغت را استعمال كرده اند. سعدی می گوید: «چندان كه مرا شیخ اجل شمس الدین ابوالفرج بن الجوزی..» می گوید استادم ابوالفرج بن الجوزی به من كه جوان بودم می گفت نرو در این مجالس، اینجا نرو، آنجا نرو، و من حرف این شیخ و استاد را نمی شنیدم چون جوان بودم، و گاهی مسخره اش می كردم، می گفتم:



قاضی ار با ما نشیند برفشاند دست را

محتسب گرمی خورد معذور دارد مست را



به هر حال، اسم این كتاب «معالم القربة فی احكام الحسبة» است. وقتی انسان این كتاب را مطالعه می كند كه اصلا امر به معروف و نهی از منكر چه مفهومی داشته، می بیند سراسر زندگی را در برمی گیرد. تمام كارهایی كه امروز شهرداریها انجام می دهند، جزء امر به معروف و نهی از منكر بوده است. تمام كارهایی كه شهربانی انجام می دهد نیز در حوزه ی احتساب بوده است. در همین كتاب آمده است كه یكی از وظایف محتسب این است كه وقتی دم دكان بقالی می رود و می بیند روی ظرفهای ماست باز است و مگس می نشیند، باید بقال را موظف كند كه روی ظرف ماست خودش را بپوشاند؛ لباسهای آن بقال را نگاه كند كه كثیف نباشد؛ آن پیشبندی كه می بندد، چند روز یك بار یا هر روز عوض كند، بشوید؛ در حمامها چه بكنند؛ در مسجدها چه بكنند و... وقتی آدم اینها را می بیند، می گوید خدایا! این ما بودیم كه چنین روزی داشتیم و این ما هستیم كه به چنین روزی گرفتار هستیم؟! خدایا این ما هستیم كه در روایات كافی ما و در تمام كتب فقهی ما می گوید امر به معروف آن چیزی است كه زمین بدان آباد می شود (و تعمر


الارض)، «و ینتصف من الاعداء» با امر به معروف و نهی از منكر می شود از دشمن انتقام گرفت؛ یعنی امر به معروف و نهی از منكر را زنده كن تا بتوانی در مقابل اسرائیل بایستی. اگر در مقابل اسرائیل ناتوانی، ریشه اش را از چند صد سال پیش پیدا كن كه امر به معروف و نهی از منكر را از میان بردی، در نتیجه دشمن بر تو مسلط شد. «و یستقیم الامر» بدین وسیله است كه كارها همه بر روی اساس استواری قرار می گیرد. «فانكروا بقلوبكم و الفظوا بالسنتكم و صكوا بها جباههم و لا تخافوا فی الله لومة لائم، فان اتعظوا الی الحق رجعوا فلا سبیل علیهم: انما السبیل علی الذین یظلمون الناس و یبغون فی الارض بغیر الحق اولئك لهم عذاب الیم [3] [4] دیگر فرصت ترجمه ی این قسمت و ذكر قسمتهای دیگر نیست. یك فریضه ای كه در اسلام چنین مقام و ارزشی را دارد، آیا می شود احتمال داد كه درباره اش گفته اند اگر یك روزی دیدی اتفاقا، تصادفا، یك نیرویی، یك قدرتی داری انجام بده و اگر قدرت نداری دیگر تكلیف ساقط است؟ این «تكلیف ساقط است» یعنی اسلام ساقط است، چون امر به معروفی كه اسلام برای ما معرفی می كند به منزله ی پایه ی خیمه ی اسلام است. چطور ممكن است كه خود اسلام بگوید اگر تصادفا دیدی می توانی اسلام را نگه داری، نگه دار، اگر تصادفا دیدی نمی توانی، دیگر نمی خواهد، خیالت راحت باشد؟!

در مورد احتمال اثر هم همین طور است. بنده بروم در اتاقم بنشینم، بگویم من كه احتمال اثر نمی دهم. تو حق نداری احتمال اثر بدهی یا ندهی. تو كه اصلا مطالعه نداری، تو كه از اوضاع خبر نداری، جریانات را نمی دانی، تو كه نمی دانی راه امر به معروف و نهی از منكر چیست، تو كه روانشناسی نمی دانی كه برای نفوذ در بشر از چه راهی باید با روح او مواجه شد، تو كه جامعه شناسی نمی دانی، تو كه چیزی نمی دانی، حق نداری بگویی من احتمال اثر می دهم یا احتمال اثر نمی دهم. این است كه دو ركن این اصل اساسی، قدرت و آگاهی است، و هر دو را هم باید تحصیل كرد و به دست آورد؛ غیر از این نمی شود.

شما در روزنامه های خودمان می خوانید كه در امریكا بیش از سیصد و هشتاد


كمیته ی جمع آوری اعانه برای اسرائیل وجود دارد. من از این نظر اینها را تقدیر می كنم كه ملت بیداری هستند، برای خودشان دارند كار می كنند. این ملت می فهمد كه راهش همین است. هر مردمی در هر محله ای، در هر گوشه ای هستند، خودشان باید بنشینند، فكر كنند، كار كنند، آگاهی و اطلاع به دست آوردند، عاقبت را بیندیشند. این، آگاهی است و تحصیل آگاهی واجب است. این، قدرت است و تحصیل قدرت واجب است.

بازگردم به آن مطلبی كه در ابتدا عرض كردم، یعنی بررسی عنصر امر به معروف و نهی از منكر در نهضت حسینی از این وجهه كه اهل بیت پیغمبر چگونه از این فرصت حداكثر استفاده را كردند. خدا رحمت كند مرحوم آیتی (رضوان الله علیه) را، چه مرد بزرگواری بود، چه عالم متقی ای بود كه از دست ما رفت. ایشان كتابی دارد به نام «بررسی تاریخ عاشورا» كه شاید خیلی از شما دیده باشید. كسانی هم كه ندیده اند، ببینند و بخوانند. مجموعه ی سخنرانیهایی است كه ایشان در رادیو كرده است. بعد از فوت ایشان این سخنرانیها را چاپ كردند. در میان كتابهایی كه به زبان فارسی در این زمینه نوشته شده است اگر نگوییم بهترین آنهاست، قطعا از بهترین آنهاست. حالا اگر از نظر تجزیه و تحلیل نگویم در درجه ی اول یا فرد اول است ولی از جنبه ی استناد یعنی از جنبه ی اینكه مطالبش مستند به تواریخ معتبر است، قطعا بی نظیر است. در آنجا این مرد روی این مطلب خیلی تكیه كرده است كه اصلا تاریخ كربلا را اسرا نگهداری كردند و بزرگترین اشتباهی كه دستگاه اموی كرد مسأله ی اسیر گرفتن اهل بیت و سیر دادن آنها به كوفه و بعد به شام بود. و اگر آنها این كار را نكرده بودند، شاید می توانستند تاریخ این نهضت را محو كنند یا لااقل یك مقدار از اثر و قدرت بیندازند، ولی به دست خودشان كاری كردند كه برای اهل بیت پیغمبر فرصت ایجاد كردند و آنها این تاریخ را در دنیا مسجل نمودند. آنها باور نمی كردند كه یك عده زن و بچه خرد شده ی مصیبت دیده حداكثر استفاده را از این فرصتها ببرند، و چه كسی باور می كرد، و چطور اینها تبلیغ كردند!


[1] فروع كافي، ج 5 / ص 55.

[2] باز هم خدا پدر اين فرنگيها را بيامرزد كه اقلا مي روند اين كتابهاي نفيس خطي ما را از كتابخانه ها در مي آورند و چاپ مي كنند، ما كه اين عرضه را هم نداريم.

[3] شوري / 42.

[4] فروع كافي، ج 5 / ص 55.